كسي كه از دو لبش كوثر آب مينوشيد
كسيكه باده به نامش شراب مينوشيد
كسيكه از قدمش سلسبيل سيراب است
كسيكه از دم قدسيش ، نيل سيراب است
همان كسيكه چكيد آبشار از مشتش
همانكه داد به دريا حيات انگشتش
كسيكه صاحب آب است جده اش زهرا
كسيكه تشنۀ لبخند او بود سقا
كسيكه از غم او كائنات لبريز است
همانكه از كرم او فرات لبريز است
به آه تشنكي اش هيچ كس جواب نداد
كسي به حنجر خشكش دو قطره آب نداد
عطش گرفت لبش را كه گفته شير مكيد؟
به جاي شير در آنجا سه جرعه تير مكيد
وحوش و طير بيابان ، درنده ها سيراب
عزيز فاطمه لب تشنه ، اسبها سيراب
چه كرد آب؟ لب كوفيان خنك ميشد
كبود شد لب اصغر ، سنان خنك ميشد
بس است حرمله دنبال آب پرسه نزن
كمان به دست تو پيش رباب پرسه نزن
بس است حرمله قلب رباب مي لرزد
بگو که اين سر كوچك چقدر مي ارزد؟
صداي حرمله آتش به عمق جان مي زد
عروس فاطمه را با ته كمان مي زد
شاعر : محمد جواد پرچمی
- جمعه
- 7
- مهر
- 1396
- ساعت
- 10:0
- نوشته شده توسط
- ایدافیض
- شاعر:
-
محمد جواد پرچمی
ارسال دیدگاه