روز عاشورا در آن جوش و خروش
شد زمین از خون یاران لالهپوش
آمد آوائی از آن صحرا به گوش
باغبان باغ گلها زد خروش
گلفروشم گلفروشم گلفروش
گرچه گردیدند یارانم شهید
حق که گلهای مرا پرپر بدید
با نگاهی لالههایم را خرید
در چنین باغی که گشته لالهپوش
غنچهای دارم که از سر برده هوش
غنچهام از هر گلی زیباتر است
عطر او از هر گلابی بهتر است
گرچه از باد حوادث پرپر است
از عطش پژمرده و زین رنگ و روش
میکشم کوهی ز درد و غم به دوش
تشنه است امّا لبش آب بقاست
کودک است امّا پُر از قدر و بهاست
از غمش در خیمهها ماتمسراست
غم از این غم میزند در سینه جوش
تیر گلچین کرده جای آب نوش
کیست تا از جان مددکارش شود؟
کیست تا عاشق به رخسارش شود؟
کیست تا آنکه خریدارش شود؟
ناگه او را مژدهای آمد بگوش
شد بلند از هاتف غیب این سروش
غم مخور ای باغبان داور منم
بر تو و این باغ ِ گل یاور منم
مشتری غنچهی پرپر منم
ای مبارک باغبان سختکوش
این چمن را میخرم با گلفروش
ناگهان شد دشت از خون لالهگون
شد بلند از باغبان باغ خون
نغمهی انا الیه راجعون
ای «وفائی» تا که گردید او خموش
شد تمام آسمان پر از خروش
شاعر : استاد سید هاشم وفایی
- جمعه
- 7
- مهر
- 1396
- ساعت
- 10:9
- نوشته شده توسط
- ایدافیض
- شاعر:
-
استاد سید هاشم وفایی
ارسال دیدگاه