چه با وقار از آن ازدحام بر میگشت
نبرد تن به تنش شد تمام بر میگشت
عموی كوچک سادات حاجی عشق است
ز طوف صاحب بیتالحرام بر میگشت
دو تا حرم كه در آغوش یكدگر بودند
امامزاده به دوش امام بر میگشت
چه میشد اینكه به او قدری آب میدادند
كه طفلكی به حرم تشنهكام بر میگشت
سهشعبه آمد و بخت رباب برگرداند
پدر خجل شده سمت خیام بر میگشت
دوباره یکدو قدم سوی معركه میرفت
دوباره سوی حرم یك دو گام بر میگشت
چه میشد اینكه دعای رباب را بخرند
كه تیر آمده با احترام بر میگشت
سرش به سینهی بابا، تنش به زیر عبا
چه با وقار از آن ازدحام بر میگشت
شاعر : محسن حنیفی
- جمعه
- 7
- مهر
- 1396
- ساعت
- 10:13
- نوشته شده توسط
- ایدافیض
- شاعر:
-
محسن حنیفی
ارسال دیدگاه