روضه
عزیز فاطمه حرم ولی حر گرفتارم
گنه کارم گنه کارم گنه کارم
سرشک شرم بر رخسار و چشمم بسته از خجلت
اگر چه از نظر افتاده ام تنها تو را دارم
نگاهم کن پناهم ده پناهم ده
تو و ان لطف سرشار و من و این جرم بسیارم
میان ان همه دشمن تو کردی دوستی با من
دلم در خواب غفلت بود و چشمت کرد بیدارم
نه تنها ترک دشمن کرده ام با دوست پیوستم
من از راه امدم تا سر به پای دوست بسپارم
اگر چه از گناهم در گذشتی باز می باید
که از دست علمدار رشیدت بوسه بردارم
نگه کردی به حر حر یزیدی گشت زهرایی
به یمن وصل تو خورشید سر زد از شب تارم
- جمعه
- 7
- مهر
- 1396
- ساعت
- 10:36
- نوشته شده توسط
- علی کفشگر فرزقی
ارسال دیدگاه