• سه شنبه 15 آبان 03

 مهدی رحیمی زمستان

مرثیه ی حضرت اباالفضل العباس علیه السلام -( به میدان می روی ای اولین و آخرین ساقی )

3066
4

به نام او هوالباقی
به میدان می روی ای اولین و آخرین ساقی

من از ابروت فهمیدم
که هم جبار و هم قهار و هم رحمان و رزاقی

ابالفضلی و عباسی
تو هم استاد پیکاری و هم استاد اخلاقی

جهان دارالشفای توست
که هم محشور هم مشهور در انفاس و آفاقی

وفا ٬ غیرت ٬ ادب ٬ تنها ؛
برای این همه مفهوم در یک تن تو مصداقی

قواعد ریخته برهم
تو هم مقصود زُهادی و هم منظور عُشاقی

برای کشتن مردم
خدا داده به چشم تو عجب ابروی خلاقی

برای کربلا رفتن
به ما خیل گنهکاران فقط مشغول ارفاقی

برو اما بیا حتماً
رسیده از علی اصغر برای تو چه ابلاغی

بیا با مَشک یا بی مَشک
رقیه بسته با دست تو در خیمه چه میثاقی

به دستت دست می شویی
ندیدم در کسی اینقدر مهجوری و مشتاقی

به کف الاَیمَن و ایسَر
دو تا دستت دو تا سروند افتادند در باغی

غم مَشک و غم اصغر
دو چندان می کند در سینه ات هر داغ را داغی

تمام دشت می گویند
أدر کأساً وناوِلها الا یا ایها الساقی
**
خبر پاشیده شد از هم
سپاه دشمنان با یک نفر پاشیده شد از هم

به دست یک نفر هم نه
سپاه اینچنین با یک نظر پاشیده شد از هم

دم رود آمد و آن رود
دلش با دیدن قرص قمر پاشیده شد از هم

به دورش حلقه کردند و
گُلی در کنج گلدان با تبر پاشیده شد از هم

رباب و اصغر و بابا
پس از او بینشان تیر سه پر پاشیده شد از هم

و او هم پهلویش انگار
شده چون پهلویی که پشت در پاشیده شد از هم

عمود خیمه ٬  بر فرقش
عمود آهنین افتاد و سر پاشیده شد از هم

سرش پاشیده شد اما
دل بابا برایش بیشتر پاشیده شد از هم

 

شاعر : مهدی رحیمی

  • شنبه
  • 8
  • مهر
  • 1396
  • ساعت
  • 15:16
  • نوشته شده توسط
  • ح.فیض

برای بارگذاری فایل در سایت اکانت مداحی بسازید



مسعود

١١٠
واقعا زيباست

چهارشنبه 10 مرداد 1397ساعت : 20:03

ارسال دیدگاه



ورود با حساب گوگل

ورود کاربران