حسین ، خسته و بی تاب بین گودال است
ز فرط تشنگی و آفتاب بی حال است
نهاد دشمن او پای داخل گودال
رسید روضه به اینجا .... زبان من لال است
دوید از وسط خیمه کودکی بیرون
حسین بیشتر از پیش ناخوش احوال است
آهای وارث جنگ جمل بترس از او
تجسم حسن است این اگرچه کم سال است
بدون تیغ و سپر هیبت علی دارد
که گفته میوه ی این باغ و بوستان کال است ؟
رجز نخوانده عجب مرد قابلی شده است
که مرد را چه نیازی به یال و کوپال است
هنوز بیشه ی این دشت شیر نر دارد
درست مثل علی اکبرش جگر دارد
گرفته اید علی های خیمه را اما
حسین کرببلا باز هم پسر دارد
گرفت دست خودش را مقابل شمشیر
توان اگرچه ندارد عمو ، سپر دارد
کشید روضه به اینجا ؛ حسین تنها شد
هنوز در تن خود جان مختصر دارد
رسید چکمه ی دشمن به آخر گودال
حسین ، ساعت دیگر به نیزه سردارد
شاعر : محسن ناصحی
- شنبه
- 8
- مهر
- 1396
- ساعت
- 15:35
- نوشته شده توسط
- ح.فیض
- شاعر:
-
محسن ناصحی
ارسال دیدگاه