قریب به چهل ساله، بار غم، کشیدم
از این زمونه من، دیگه دل، بریدم
هر روز / میسوزم با یاد / لب تشنه وقتی مشک آب می بینم
یاد / علم علمدار / پیکر سپهدار آتیش زد به سینم (به سینم)
گریه میکنم تا آب میبینم
یاد یل ام البنینم
بغض و غمه میون سینم
وای
ناله میزنم تا خون میبینم
صورت لاله گون میبینم
پیش چشام جوون میبینم
وای
ای زهر جفا راحت شدم از مرور غم 3
قریب به چهل ساله، مثه شمع، میسوزم
غروب عاشورا، یادمه، هنوزم
سخته / که ببینی توی / دل صحرا پر پر میشه دسته گلات
پیش / چشم دشمن باشی / تک و تنها اسارت برن عمه هات (عمه هات)
گریه میکنم برای حنجر
تو گوشمه صدای خنجر
یادمه ناله های مادر
وای
ناله میزنم به پای نیزه
از غم سر جدای نیزه
نای نی و نوای نیزه
وای
ای زهر جفا راحت شدم از مرور غم 3
قریب به چهل ساله، روز و شب، ندارم
شبیه ابرای، بهاری، میبارم
دیدم / عصر عاشورا شد / توی مقتل دعوا سر یک پیراهن
دیدم / با تن تب دار از / توی خیمه سرهارو رو نی میزنن (میزنن)
گریه میکنم شده جسارت
پیروهنه امام و غارت
عمه ی ساداتو اسارت
وای
ناله میزنم زبون میگیرم
دیگه از این زمونه سیرم
شکر خدا دارم میمیرم
وای
ای زهر جفا راحت شدم از مرور غم 3
قریب به چهل ساله، پُر بغضه صدام
یادم میاد از هلهله ی، اهل شام
ما رو / میکشوندن توی / کوچه بازار، دنیا خراب شد رو سرم
خواستم / هر جوری هست، عمم / رو از بین این نامحرم ها ببرم (ببرم)
گریه میکنم دیگه بریدم
از روزگار چیا کشیدم
کشته ی مجلس یزیدم
وای
ناله میزنم با حال مضطر
میشد با خیزرون برابر
جایی که بوسه زد پیمبر
وای
ای زهر جفا راحت شدم از مرور غم
شاعر : حسین نوری
- دوشنبه
- 10
- مهر
- 1396
- ساعت
- 14:44
- نوشته شده توسط
- احسان نیکخواه
- شاعر:
-
حسین نوری
ارسال دیدگاه