آسمونم محزونه
دو چشم خواهری پُر خونه
سری رو نیزه سرگردونه
سری که دیگه بی سامونه
بارون غم میباره
رو نیزه ای سر شیرخواره
یه مادری که قلبش زاره
یه کاروان که بی سالاره
یاحسین
******
بی کس و تنها مونده
با قامتی که شد از غم خم
با چشمی که می باره نمنم
میون این همه نامحرم
شد همسفر با قاتل
زینب کجا و بزم اغیار
زینب کجا و کوچه بازار
زینب کجا و شام و آزار
اباالفضل
*******
سر داداش و دیده
یه دم نرفته این غم از یاد
هربار که از رو نیزه افتاد
خدا می دونه صد بار جون داد
میگه با چشمای تر
می خونه با یه قلب مضطر
جلو چشام گلم شد پرپر
دعا بکن بمیره خواهر
یازینب
شاعر : بهمن عظیمی
- دوشنبه
- 10
- مهر
- 1396
- ساعت
- 17:51
- نوشته شده توسط
- احسان نیکخواه
- شاعر:
-
بهمن عظیمی
ارسال دیدگاه