آمدم در پناه چشمانت
زائر هفت آسمان باشم
باقر علمِ آل پیغمبر
آمدم در کلاستان باشم
تو الفبای شیعه بودن را
صرف کردی و یادمان دادی
و به دنیای تیره از تردید
یک بغل عشق ارمغان دادی
با کلامی صمیمی و محکم
فقه تاریخ را بنا کردی
با زلال حدیث و تفسیرت
باورم را پر از خدا کردی
ای که در شهرِ مادری ، عمری
غربت از حرف هات پیدا بود
وقت دلواپسی توسل تو
یا الهی...به حق زهرا بود
تو چهل سال دیده ای هر روز
گریه ی بی امان بابا را
می گذشت از مقابل چشمت
روضه های مدام عاشورا
دیده ای با نگاه اشک آلود
که غریبی ز صدر زین افتاد
وَ در آغوش خاکی گودال
ناگهان عرش بر زمین افتاد
گر چه از زهر ، خون جگر گشتی
تا سه روزی که ناله می کردی
بی گمان لحظه های آخر را
یاد طفل سه ساله می کردی
****
بار بلا به شانه کشیدم به کودکی
یک صبح تا به عصر چه دیدم به کودکی
از خیمه گاه تا دل گودال قتلگاه
دنبال عمه هام دویدم به کودکی
آن شب که در مقابل من عمه را زدند
فریاد الفرار شنیدم به کودکی
عمه اگرچه در همه جا شد سپر ولی
من ضرب دست شمر چشیدم به کودکی
آن شب که درخرابه سر آمد میان مان
چون عمه ام رقیه خمیدم به کودکی
با کعب نی لباس همه پاره پاره شد
بدتر ز اهل شام ندیدم به کودکی
در مجلس شراب که شخصیتم شکست
من آستین صبر جویدم به کودکی
یک سرخ مو ز قافله ی ما....
این را به گوش خویش شنیدم به کودکی
حسین...
منم خیلی چیزا شنیدم...آری! وقتی دید امام زمان داره قرآن میخونه، یه بیت شعر خوند،شاید معنی کلام امام باقر و اهلبیت این بیت شعر باشه:
چه خوش است صوت قرآن،ز تو دلربا شنیدن
به رخت نظاره کردن،سخن خدا شنیدن
اما جواب قرآن چی بود؟
بابا قرآن میخونه،سنگا به اون لب میخوره
هر کدوم خطا میره به عمه زینب میخوره...
حسین....
ای ماه من به نیزه ی اعدا چه میکنی؟
آغوش ماست جای تو،آنجا چه میکنی؟
دیشب به یاد روی تو بودم،ندا رسید
او پیش مادر است،تو تنها چه میکنی؟
حسین ....
- پنج شنبه
- 13
- مهر
- 1396
- ساعت
- 4:1
- نوشته شده توسط
- علی کفشگر فرزقی
ارسال دیدگاه