ای نعمت ولایت تو بهترین نِعَم ولی لطف بینهایت تو شامل امم
هم کاشف الغمومی و هم باقر العلومی هم چشمه کمالی و هم منبع حکم
ای آنکه گفت خواجه اَسری ترا سلام بپذیر هم سلام من خسته از کرم
وا حسرتا که کشته زهر جفا شدی از کینه هشام تو ای شاه محتشم
دشمن پی اذیّت تو قد نموده راست چندانکه شد زکثرت غم قامت تو خم
تأ ثیرزهر تعبیه در زین بپای تو بگسیخت تارو پود وجود ترا ز هم
ای خفته در بقیع که قبرت بود خراب جانها فدای غربتت ای کشته ستم
پیوسته در عزای تو و بر مزار تو
چشم کبود چرخ ببارد سرشک غم
- شنبه
- 29
- مهر
- 1391
- ساعت
- 4:38
- نوشته شده توسط
- مرتضی پارسائیان
ارسال دیدگاه