• یکشنبه 4 آذر 03

 سید پوریا هاشمی

شعر مصائب اسارت کوفه -( چه شلوغی بدی!در عجبم باور کن )

1554

شلوغی گذر را دیدم
وسط روز گرفتار شبم باور کن

بازهم شعله کشیده غضبم باور کن

اولین بار شلوغی گذر را دیدم

چه شلوغی بدی!در عجبم باور کن

 

یادشان رفته که نان پدرم را خوردند

بین کوفه بدهی شد طلبم باور کن

هرقدر گفتم علی بر دهنم سنگ زدند

بغض دارند ز اصل و نسبم باور کن

نه سلامی نه علیکی همه توهین کردند

خسته از طایفه ای بی ادبم باور کن

آشنایان جلوی قافله خیره شده اند

من هم از قافله قدری عقبم باور کن

عده ای نذری و خیرات به ما میدادند

سخت دلگیر ز نان و رطبم باور کن

تشنگی بعد تو افتاد بجان زینب

موقع خطبه ترک خورد لبم باور کن

 

شاعر : سید پوریا هاشمی

  • پنج شنبه
  • 13
  • مهر
  • 1396
  • ساعت
  • 15:37
  • نوشته شده توسط
  • ایدافیض

برای بارگذاری فایل در سایت اکانت مداحی بسازید



ارسال دیدگاه



ورود با حساب گوگل

ورود کاربران