• دوشنبه 3 دی 03

 حسن کردی

شعر مصائب اسارت کوفه -( نیزه ای دست در انداخته بر نای سرت )

1097

سالار زینب
ناگهان چشم مرا سوخت تماشای سرت

ناگهان امدی از راه تو با پای سرت

خطبه ام از دهن افتاد همینکه دیدم

نیزه ای دست در انداخته بر نای سرت

جگرم داغ تر از کنج تنور خولی ست

مثل خاکستر جا مانده به پهنای سرت

کاش بر نیزه در این ظهر سر کودک من

لحظه ای سایه می انداخت به بالای سرت

از لبت ایه نیافتاد در این بارش سنگ

تا که ارام بگیریم به نجوای سرت

دستم از زخم لبت نیزه نشین کوتاه است

تا که مرهم بگذارم به مداوای سرت

شاعر : حسن کردی

  • شنبه
  • 15
  • مهر
  • 1396
  • ساعت
  • 4:1
  • نوشته شده توسط
  • ایدافیض

برای بارگذاری فایل در سایت اکانت مداحی بسازید



ارسال دیدگاه



ورود با حساب گوگل

ورود کاربران