یا مهدی
ای دوای درد بی درمان من
نار هجران تو سوزد جان من
بی تو این دهر فراخ و دلگشا
بر من آمد تنگ و شد زندان من
خوش خرام و خوش بناز و خوش به زی
غصّه و آلام و محنت آن من
از محبّت کن نظاره سوی ما
پا بنه اندر دل ویران من
از تفضّل پا بنه در کلبه ام
ساعتی باش از کرم مهمان من
منزل خاموش و سرد و بی فروغ
بی تو گشته خانۀ احزان من
بی دل و سرگشته و ویلان و خوار
می رسد بر آسمان افغان من
در به رویم بسته پیر می فروش
لکّه ای افتاده در دامان من
اعتبارم ، افتخارم ، عزّتم
افسر سر ، شوکت و سامان من
گوشۀ چشمی بگردان از کرم
پر شود پیمانۀ پیمان من
بوسۀ مستانه خواهم از لبت
کن زکات لعل خود احسان من
کیل و میزان است ( هدایت ) هر که را
او بود در نیک و بد میزان من
شاعر:محمد هدایتی تبریزی
- شنبه
- 15
- مهر
- 1396
- ساعت
- 18:45
- نوشته شده توسط
- علی ببیرپور
- شاعر:
-
محمد هدایتی
ارسال دیدگاه