عمر گران من سر غفلت حراج شد
بازار گرم بندگی ام بی رواج شد
آتش زدم به دار و ندار و جوانی ام
چون حاکمی که مست ز وصل خراج شد
بیماری دلم، سرِ تکرار معصیت
از حد گذشت آخر و صَعبُ العلاج شد
چیزی ندارم و سر خوان امام عصر
دلگرمی ام همین صفت احتیاج شد
شکر خدا که از نفسش گریه کن شدم
گریه برای ظلمت قلبم سراج شد
تقصیر قاتل است اگر دختر علی
در قتلگاه بی رمق و هاج و واج شد
شاعر : محمد جواد شیرازی
- دوشنبه
- 17
- مهر
- 1396
- ساعت
- 3:59
- نوشته شده توسط
- ح.فیض
- شاعر:
-
محمد جواد شیرازی
ارسال دیدگاه