بنا شد است بمانم وَ ذره ذره بمیرم
و جام زهر نه یکباره ،  قطره قطره بگیرم
بهانه داد به اشکم صدای گریه ی طفلی
به یاد بوسه ی تیر و گلوی طفل صغیرم
حصیر هست شناور همیشه در دلِ دریا
و رفت حضرت دریا به خاک روی حصیرم
پس از گذشت چهل سال کی روَد زخیالم
بروی نیزه به صورت ، سرِ عموی دلیرم
نمیرود ز سرم لحظه ای گرسنگیِ شام
به یاد زخم زبان ها ز جان غمزده سیرم
میان هلهله ها ، زخم پا و ناله ی طفلان
همیشه در همه جا یاد آن سه ساله ی پیرم
سیاه مشقِ «رئوفی» تمام ، روضه ی باز است
نبود شعر ولی از کرامتم بپذیرم
- دوشنبه
- 17
- مهر
- 1396
- ساعت
- 5:16
- نوشته شده توسط
- ح.فیض
- شاعر:
- 
                            حسین رئوفی

 
                 
                 
                
                 
  
   
  
  
  
  
  
  
                                 
                                 
                                 
                                 
                                 
                                
 
     
     
     
     
                
                
ارسال دیدگاه