روز اول خود بساط عشق گستردی مرو
عاشقم بودی که این سان عاشقم کردی مرو
سالها هم سفره و همدرد و همدل بوده ایم
لا اقل قدری بمان از بهر همدردی مرو
چون نسیمی آمدی و همچو طوفان میروی
هستی ام را میدهی بر باد ، چون گردی ، مرو
سالها از من فرار و از تو بود آغوش گرم
اشتباه از من ولی با این همه سردی مرو
دین و دنیایم همیشه هست زیر دِین تو
هرچه هستم خود مرا اینگونه پروردی مرو
اذن دادی با تو هم صحبت شوم ، تنها خودت
وِرد نامت را به لبهای من آوردی مرو
بزم دل تا میشود مرثیه می آیی خودت
باش با من گر پی همناله میگردی مرو
شیوه ی مردانگی در عیب پوشیِ شماست
گرچه دیدی از «رئوفی» ناجوانمردی ، مرو
- دوشنبه
- 17
- مهر
- 1396
- ساعت
- 5:36
- نوشته شده توسط
- ح.فیض
- شاعر:
-
حسین رئوفی
ارسال دیدگاه