بند اول
از نفس تا رباب افتاده
خیمه در اضطراب افتاده
چشم طفلان همه فرات شده
کودکی فکر آب افتاده
بین گهواره، شیرخواره ببین
تشنه در پیچ و تاب افتاده
کرده گم دست و پای خویش رباب
اصغرش چون ز خواب افتاده
در تلظی میان خیمه علی
آسمان بی سحاب افتاده
مشک سقا ببین که پاره شده
نامید طفل شیرخواره شده
بند دوم
صفحهی آخر کتاب حسین
کوچک است لیک آفتاب حسین
بر سر پنجهاش همه عالم
گشته همنامِ بوتراب حسین
هر که میل حسین کرده دلش
شیر خواره شدست باب حسین
خون بهایش خدای عزوجل
این بود از خدا جواب حسین
مُهر مظلومی حسین غریب
طفل ششماههی رباب حسین
خنده بر مرگ کار مردان است
طفل ششماهه از چه خندان است
بند سوم
شجره خشک بر نمیخواهد
در قفس مرغ پر نمیخواهد
طفل ششماهه وقت جنگیدن
بین دشمن سپر نمی خواهد
بهر این طفل جنگ بی معناست
وقت رفتن جگر نمی خواهد
طفل ششماهه رباب اما
رفته از هوش سر نمی خواهد
مادرش گفته بر حسین غریب
مام اصغر پسر نمی خواهد
لیک این طفل ما جگردار است
هم جگر دار هم سپر دارد
بند چهارم
حنجرش شد سپر به راه حسین
گشته ششماههای سپاه حسین
لب خشکش نشانهی عطش است
دیده بی اب خیمهگاه حسین
بی زبان خطبه خوانده در میدان
گفته دشمن چه است گناه حسین
بزنید حنجر مرا با تیر
آمدم چونکه در پناه حسین
خنده کردم به روی شاه غریب
حس نمودم چو سوز آه حسین
طفل ششماهه پیر کرببلاست
شیر خواره به روز عاشوراست
بند پنجم
سرش افتاد بر روی شانه
مرغکی پر زده از این لانه
تیر آمد به حنجرش بنشست
سوخت از تیر بال پروانه
غرقه خون شد محاسن بابا
خیمه شد زین عزا، عزا خانه
حرمله رحم در دلش نبود
ساقی افتاده، ریخت پیمانه
بدنش روی دست بابا بود
جان سپرده است طفل دردانه
از حرم آمده رباب ای وای
خسته و بی توام و تاب ای وای
شاعر : مرتضی محمودپور
- دوشنبه
- 17
- مهر
- 1396
- ساعت
- 6:5
- نوشته شده توسط
- احسان نیکخواه
- شاعر:
-
مرتضی محمودپور
ارسال دیدگاه