بند اول
بی هوا ناگهان زمین خوردم
در میان خسان زمین خوردم
پرت شد لحظهای حواسم که
بین این روبهان زمین خوردم
یاد لبهای خشک افتادم
از لب تشنگان زمین خوردم
آه، افتادم و نفهمیدم
که چرا این چنین زمین خوردم
تا زبان در دهان من گذاشت
بخدا آن زمان زمین خوردم
اربا اربا میان صحرایم
در شباهت به مثل زهرایم
بند دوم
ای محاسن سفید کرببلا
ای بزرگ قبیلهی زهرا
ای تو یعقوب کربلا کنعان
یوسفت را ببر تو از اینجا
بخدا قصد جان او کردند
بیحیا گرگهای این صحرا
تا که مجنون تو شدم مُردم
وای بر جان مادرم لیلا
من فدایی راه تو شدهام
غم مخور هست جای من سقا
جگرت سوخت خوب میدانم
ابری من، اگر که بارانم
بند سوم
پیکرم با عبای تو بردند
به سوی خیمههای تو بردند
تا صدا کردهای که یا فتیان
جسم من با صدای تو بردند
من بمیرم برای غربت تو
خاتمت با ردای تو بردند
پیکر من دگر نشد غارت
وای نعلین پای تو بردند
بعد تو خیمهها به غارت رفت
همهی چیزهای تو بردند
همه هستم فدای تو حنجر تو
پیشمرگت علیِ اکبر تو
بند چهارم
من جگر گشهی تو بابایم
منکه بالا بلند لیلایم
جگرت سوخت تا که افتادم
اربا اربا میان صحرایم
تو بزرگ قبیله عشقی
هر چه گویی به راه تو پایم
بر سر نیزه سربدار توام
پا به پایت به نیزه می آیم
تن خونین من فدای سرت
نگران حریم زنهایم
من به قرآن تو شدم سوره
عمه دارد به خیمه دلشوره
بند پنجم
شیشهی عمر من شکسته عدو
حرفی از پیکرم به عمه مگو
کرد گم،راه خیمه را مرکب
برد جسمم میان خیل عدو
نانجیبی ز راه آمد و زد
تیر بر سینه، نیزه بر پهلو
داد جولان میان دشت بلا
پیکرم را کشیده از هر سو
چونکه توحید من شده کامل
گفتهام لا اله الا هو
بار عشق ترا کشیدم من
از ولایت به هو رسیدم من
شاعر : مرتضی محمودپور
- دوشنبه
- 17
- مهر
- 1396
- ساعت
- 6:20
- نوشته شده توسط
- احسان نیکخواه
- شاعر:
-
مرتضی محمودپور
ارسال دیدگاه