• یکشنبه 4 آذر 03


اشعار ولادتی امام حسن مجتبی(ع)،(ما از ازل به جز تو هوايي نداشتيم)

5208
3

ما از ازل به جز تو هوايي نداشتيم

چشم اميد جانب جايي نداشتيم

آواره ميشديم در اين شهر بي پناه

جايي اگر به زير كسايي نداشتيم

 

هر بار كه پرستوي دل، بال و پر گرفت

جز يا كريم دست دعايي نداشتيم

بس كه گدا رسيده به شوق رسيدنت

جايي براي اينكه بيايي نداشتيم

مرد كريم نسل نسيم آمدي و ما

جز اين كلام زمزمه هايي نداشتيم

روح كرم به سينه ي دنيا دميده است

ابن الكريم خانه ي زهرا رسيده است

نام شماست زمزمه ي اين نسيم ها

شور بهاري نفس يا كريم ها

از آتش فراز كرم خانه ي شماست

معراج ميروند تمام كليم ها

يك عمر پاي سفره ي احسان نشسته ايم

لطفت رسيده است به ما از قديم ها

از اشك موقع سحرت زنده ميشوند

نقش و نگار ِ مُرده يِ رويِ گليم ها

با طعم نانِ گندم و خرما چشيده اند

شيريني كرامتتان را يتيم ها

از كيسه هاي مملو ِ نان قِصه خوانده است

زخمي كه روي شانه يتان جاي مانده است

حيرت نگاه آينه ها را گرفته است

اشكم ز چشم، راهِ تماشا گرفته است

دستي كوير خشك دلم سالهاي سال

بر دامن كرامت دريا گرفته است

خرماي نخلهاي تو مارا بزرگ كرد

اين بنده پاي سفره ي تو پا گرفته است

اينقدر بين شهر مجانين قدم نزن

راه عبور ِ كوچه ي ليلا گرفته است

اي يوسف قبيله ي زهرا نگاه تو

هوش از سر تبار زليخا گرفته است

يوسف به ناز،عشق تورا جار ميزند

عكس تو را به قامت ديوار ميزند

نام تورا خدا به سرا پاي دين نوشت

بر حلقه ي زمان و نگين زمين نوشت

با خط خويش نام حسن با حسين را

آقاي مردمانِ بهشتِ برين نوشت

وقتي كه آفريد جمال تو را حسن

پائين پاي نام خودش آفرين نوشت

خالق كشيد عكس تو ليلاترين و بعد

ما را به پاي عشق تو شيداترين نوشت

وقتي رسيد نوبت بال كبوتران

بر بالهاي كوچكمان اينچنين نوشت:

ما پيش از اين كه لايق اين پر زدن شديم

جلب نگاهِ بنده نواز حسن شديم

بنده نوازي ات همه جا دستگير ماست

لطفِ اجابت نفس ِ يا مجير ماست

آقا به پاي سفره ي افطار هر شبت

مهمان تو يتيم و فقير و اسير ماست

آبي رسان به ظرف سفالي سينه ام

محتاج گريه هاي تو قلب كوير ماست

كاسه به دست پشت در خانه ي شما

امشب به انتظار ِ دلِ سر به زير ماست

از نخل تو حلاوت افطار هر غروب

خرماي پاي سفره ي نان و پنير ماست

هر شب كه جا به خانه ي دلدار ميكني

با دست پخت فاطمه افطار ميكني

عمري گذشت معتكف آشيانه ات

روزي گرفته از مدد آب و دانه ات

وقفِ فقيرهاي تمام مدينه شد

يكجا سه مرتبه همه اموال خانه ات

خيلي عجيب عطر گل ياس ميدهي

قربان حس عاطفه ي مادرانه ات

لرزه به استواريِ كوهِ تنت نشست

از آبشار جوشش اشك شبانه ات

در كوچه ها شكستي و اما عصا شده

در دستهاي مادر غمديده شانه ات

در كوچه ها غرور غريبانه ات شكست

وقتي ترك به چهره ي آئينه ات نشست

 

 

شاعر:محمدرضا شمس

  • چهارشنبه
  • 11
  • مرداد
  • 1391
  • ساعت
  • 14:37
  • نوشته شده توسط
  • علی

برای بارگذاری فایل در سایت اکانت مداحی بسازید



ارسال دیدگاه



ورود با حساب گوگل

ورود کاربران