بند اول
منم که شاهد کرببلای خونینم
مرام جد غریبم شده است آئینم
میان شهر مدینه به غربت مادر
هنوز داغدار آن ضربههای سنگینم
صدای العطش کودکان به یادم هست
به روز واقعهی کربلاست غمگینم
به شام و کوفه مرا دست بسته میبردند
سر بریدهی بر نیزه را به چشم میبینم
به روی ناقه تن خستهام سیاه شده
به کعب نی ز نگاهی بنفشه میچینم
ز کربلا و به کوفه به شام لرزیدم
سر بریدهی بر روی نیزه را دیدم
بند دوم
رباب و اصغر و گهواره، خیمهی بی آب
ز تشنگی و لب خشک و کودکی بیتاب
دو چشم ملتمسانه به سوی ساقی بود
تمام دشت به چشمان کودکانه سراب
به خیمه مشک عمو تشنه تر ز لبها بود
که آسمان به سر ماه علقمهست خراب
میان هلهله طفلی به روی دست پدر
که حرمله ز جفا شاه را داده جواب
میان خیمه رباب از فراق ناله زد و
به روی دوش پدر کودکش رفته بخواب
به چشم خویش غریبی جد خود دیدم
من از نگاه غریبانه لاله میچیدم
شاعر : مرتضی محمودپور
- سه شنبه
- 18
- مهر
- 1396
- ساعت
- 8:3
- نوشته شده توسط
- احسان نیکخواه
- شاعر:
-
مرتضی محمودپور
ارسال دیدگاه