بند اول
از دست پر کرامتتان روز و شب پرم
من از کنار سفرهاتان آب و نان خورم
سرو میان باغ ببین سربلندیم
برگ و بر تکبر از این شاخه میبرم
دستم بگیر و مس وجودم طلا نما
در بارگاه قرب به عشق شما دُرم
آب قلیل بودم و در بحر لطفتان
واصل شدم برای طهارت دگر کُرم
دستم گرفت و برد به قم تا که مادرم
مدیون لطف دختر موسی بن جعفرم
بند دوم
از نیمه، شب گذشت و سحرگاه میرسد
بانوی آب و آینه از راه میرسد
در حیرتم کهروز شده پس چرا چنین
در آسمان شهر ولا ماه میرسد
از شهر فاطمیه طلوع کرده فاطمه
معصومهایی که از حرم الله میرسد
کنعان خراب گشته، به یعقوب مژده داد
یوسف برای خادمی از چاه میرسد
زهراترین ثلالهی پاک امامت است
این دختراز تبارخدای شهامتاست
بند سوم
دل مهر روی حضرتتان را هدف گرفت
از مقدم ورود شما قم شرف گرفت
گرد و غبار مرکبتان کیمیای من
صد گوهر از دو دست کریمه صدف گرفت
گشته کنیز خانهیتان مادرم ز شوق
آری مدال نوکریم صف به صف گرفت
تو دختر امامی و تو خواهر امام
باید به حشر دامن پاکت به کف گرفت
مست ولای حضرت ساقی کوثرم
باید که جام عشق ز شاه نجف گرفت
با مهرتان که به من شیر داده مادرم
ممنون خانوادهی موسی بن جعفرم
شاعر : مرتضی محمودپور
- چهارشنبه
- 19
- مهر
- 1396
- ساعت
- 12:23
- نوشته شده توسط
- احسان نیکخواه
- شاعر:
-
مرتضی محمودپور
ارسال دیدگاه