خورشید عبایِ تو٬ أمّامهٔ تو از شب
افلاک برای تو٬ آماده ترین مرکب
شمشیر زمین بگذار٬ تا زلزله برخیزد
در کاخِ یزیدِ پست٬ حینِ غضبِ زینب(س)
تا حضرتِ حق برداشت خاک از کفِ نعلیْنت
دل خلق شد از عشقت٬ افتاد به تاب و تب
بینِ نجف و کعبه٬ شد قبله بلاتکلیف
هنگام ِ اذان آمد٬ تا ذکر علی(ع) بر لب
چون هست بدونِ شک٬ حبّت سند جنّت
از روز غدیرِ خم٬ هستم علوی مذهب
تنها خلَفِ صالح٬ ألحق که «مع ٱلحقّی»
شد هر ورق از قران٬ توضیحِ همین مطلب
آورد خدا طبقِ خاصیت خُلق تو؛
از جاذبه سلمان و از دافعه ات مرحب!
شاعر : مرضیه عاطفی
- پنج شنبه
- 20
- مهر
- 1396
- ساعت
- 12:43
- نوشته شده توسط
- ح.فیض
- شاعر:
-
مرضیه عاطفی
ارسال دیدگاه