جز معرفت درسی به روی منبرت نیست
ای دل کسی جز او شفیع محشرت نیست
هر کس نشد عمری گدای تو ضرر کرد
بخشنده ای و بخل در خاک درت نیست
حاجتروا می رفت و باور داشت سائل
می بخشی و اینبار؛ بارِ آخرت نیست
إبنُ ٱلرضایی! مشهد از نام تو لبریز
بدبخت آنکه در حرم؛ در محضرت نیست
صاحب عزایت میشود باب ٱلجوادش(ع)
هستند خیل زائران و نوکرت نیست
جا ماندم و گفتی کنار اشک هایم:
اصل زیارت غیر ِ چشمان ترت نیست
با پای دل رفتم همان جایی که امشب
از درد بیتابی! کسی غم پرورت نیست
حالت دگرگون شد؛ حسادت ها اثر کرد
لحظاتِ پایانی٬ پدر بالاسرت نیست
تنها میان حجره با زهری لبالب
خوردی زمین و هیچکس دور و برت نیست
می سوختی اما دریغ از جرعه ای آب
غیر از هوار و هلهله پشت درت نیست
لبریز ِ دردی مشترک با مجتبایی(ع)
شد قاتلت! یار تو حتی همسرت نیست
مظلوم بودی؛ خانه ات شد قتلگاهت
دلواپس این لحظه ها جز مادرت نیست
دیروز در گودال رفت و شک ندارم
می آید امروز و پناه ِ دیگرت نیست
پرپر زدی و کنج حجره رفتی از حال
تاب و توانی در تو و بال و پرت نیست
در عرش تابوت تو را بالا گرفتند
گفتند روی بام جای پیکرت نیست
داغت تداعی کرده ظهر کربلا را
شکر خدا خنجر بروی حنجرت نیست
راهی نخواهد شد به سمتت نیزه و سنگ
دستی به فکر غارت انگشترت نیست
از روز عاشورا دقیقا تا به امروز
حال خوشی در چهرهٔ پیغمبرت نیست!
شاعر : مرضیه عاطفی
- پنج شنبه
- 20
- مهر
- 1396
- ساعت
- 17:46
- نوشته شده توسط
- ح.فیض
- شاعر:
-
مرضیه عاطفی
ارسال دیدگاه