خدا حافظ اهل عالم
وقت رفتنم رسیده
جام زهر دشمن من
بین سینه آرمیده
خستگی های یه مرد و
همسرش از تن می رونه
اما مردم همسر من
جگرم رو میسوزونه
بر لب خشکیده ی من
دریغ از جرعه ی آبی
نه کسی سراغم آید
نه صدایم را جوابی
روی بام خانه ی من
می کند گریه به حالم
با دو چشم آتشینش
آفتاب گرم عالم
چون بیاید روز محشر
گریه هاتان مانده یادم
شافع روزِ جزایِ
خیل انصارالجوادم
- شنبه
- 12
- مرداد
- 1398
- ساعت
- 9:37
- نوشته شده توسط
- ابوالفضل عابدی پور
- شاعر:
-
علی محلاتی
ارسال دیدگاه