یکی اومد
به دست خنجر
اومد بابا
به سمت سر
پشت ورو کرد
تورو با پا
جلوی چشم
های زهرا
گرفت گیسو تو
در مشت و
می زد ضربه
که از پشت و
دوازده ضربه
و اخر
جدا کرد از
تنه تو سر
تن تو افتاد به زیر پا
افتاد زیر سم مرکب ها
تن و تو عریان شدش بابا
شروع شد بعد تو غارت ها
شروع شد بابا جسارت ها
شروع شد بابا اسارت ها 2
دلم گرفته بابا گریم گرفته بابا
یه عمری دلم رو که غم گرفته بابا
سید ساجدینم یه عمر دل غمینم
من و دردام
من و اشکام
امون از غم
امون از شام
نگاه هیز
چه ازارا
مارو بردن
تو بازارا
زدن سیلی
به مادر ها
کنیز گفتن
به دخترها
مارو تنها که دیدن بابا
به اشکامون خندیدن بابا
به دورمون رقصیدن بابا
ناموس تو مجلس می دید
بمیرم من عمه داشت میدید
شراب روی صورتت پاچید 2
دلم گرفته بابا. گریم گرفته بابا
یه عمریه دلم رو که غم گرفته بابا
سید ساجدینم. یه عمر دل غمینم
شاعر : رضا نصابی
- دوشنبه
- 24
- مهر
- 1396
- ساعت
- 8:43
- نوشته شده توسط
- ح.فیض
- شاعر:
-
رضا نصابی
ارسال دیدگاه