بند اول
پیر خرد به عرصهی گمنامی آمداست
بهر وصول عشق دلآرامی آمد است
ای دل بکوش و باده بگیر از سبوی دوست
زیرا ز میکده به لبم جام آمد است
مشتاق روی یار پریچهرهایی شدم
برپای صیدِ دشت جنون دامی آمداست
تیری ز غمزه تا که رها شد به دل نشست
زیرا که ماه هاشمی به سر بام آمداست
این شیرِ بیشه حرم کبریائیست
ساقی دشت علقمه و کربلائیست
بند دوم
عباس آنکه نام نامیش از سوی حیدر است
سردار و سر سپردهی سردار خیبر است
ام البنین کنیز فاطمه گردیده بعد از آن
زهرا برای یاس علی جای مادر است
بدر تمام هاشمیان روی ماه اوست
مشتی ز خاک تربت او عرش داور است
باب فضیلت است فضیلت از آن اوست
یک جلوه ایی ز فضل خداوند اکبر است
جانباز دشت کرببلا یاس مرتضی است
صاحب لواء و ساقی دشت کربلاست
بند سوم
عباس آنکه صاحب فضل و کرامت است
تا روز حشر دشمنش اهل شقاوت است
در سیر بندگی به خداوند میرسد
هر کس محب او شده اهل سعادت است
حب علی و آل علی نعمت خداست
آخر نصیب اهل ولایت شهادت است
من مَحرم نگاه ابوالفضل گشته ام
حاجی شدم به گرد حرم، این عبادت است
تا زائر حریم شه کربلا شدم
با دست شاه علقمه صاحب لوا شدم
شاعر : مرتضی محمودپور
- سه شنبه
- 25
- مهر
- 1396
- ساعت
- 17:46
- نوشته شده توسط
- احسان نیکخواه
- شاعر:
-
مرتضی محمودپور
ارسال دیدگاه