تو كه رفتى همه ى خيمه بهم ريخت حسين
ديدم از دور پرت ريخت...پرم ريخت حسين
تو نگاهت به حرم بود و سنان خيره به تو
از نگاهش به تو بدجور دلم ريخت حسين
شمر هم آمد و ديدم به دو چشمِ تر خود
كار تو گشت تمام و اثرم ريخت حسين
نفسم حبس شد و بين حرم سرگردان
دشمن از راه رسيد و به سرم ريخت حسين
شاعر : آرمان صائمی
- پنج شنبه
- 27
- مهر
- 1396
- ساعت
- 12:58
- نوشته شده توسط
- ح.فیض
- شاعر:
-
آرمان صائمی
ارسال دیدگاه