لبت براى دو تا قطره آب مى سوزد
و پلك هاى تو از اين سراب مى سوزد
به روى شانه فتاده سر تو ميدانم
دلم از اينهمه حال خراب مى سوزد
نگاه كن كه چه خاكى سرم شده مادر
بگو دل تو براى رباب مى سوزد؟
نگاه لشكر دشمن به حال تو اين است
اگر تورا بدهند آب ثواب مى سوزد
نمانده شير عزيزم...بگو چكار كنم
كه سينه ام چِقَدر بى حساب مى سوزد
شاعر : آرمان صائمی
- پنج شنبه
- 27
- مهر
- 1396
- ساعت
- 13:28
- نوشته شده توسط
- ح.فیض
- شاعر:
-
آرمان صائمی
ارسال دیدگاه