رسيده ام به تو اما....چه جاى خوشحالى؟
نه رنگ بر رخ من مانده نه ز تو بالى...
مرا ببخش نبودم كنار پيكر تو
هنوز هم كه برادر ميانِ گودالى
به صورتم بِنِگر..من شكسته تَر شده ام
ز غصه هاى خرابه..ز شامِ جنجالى
دلم گرفته عزيزم..دلم پر از حرف است
بگو من از چه بگويم به تو؟چه احوالى؟
سرت به نيزه كه ديدم با خودم گفتم...
به عرش رفته سرت..جاى مادرم خالى...
شاعر : آرمان صائمی
- پنج شنبه
- 27
- مهر
- 1396
- ساعت
- 14:5
- نوشته شده توسط
- ح.فیض
- شاعر:
-
آرمان صائمی
ارسال دیدگاه