• دوشنبه 3 دی 03

 آرمان صائمی

فاطمیه -( اشكم كه چاره ى دردت نمى شود )

1377

اشكم كه چاره ى دردت نمى شود
بايد براى تو كارى كنم دگر
آخر چقدر زانو بغل كنم ز غم؟
خانم چقدر گريه و زارى كنم دگر؟

زهرا به جان خودت احتياج نيست
با دست خسته چرا كار مى كنى؟
زحمت نكش عزيز دلم..خسته  مى شوى
وقتى كه كار با تنِ بيمار مى كنى

اصلاً نياز به گفتن ندارد و
فهميده ام چِقَدَر درد مى كشى
هر بار پا شدم از خواب ديده ام
پهلو كه هيچ..كمر درد مى كشى

وقت نماز رو به خدا ناله مى زنى
آهسته از خدا طلب مرگ مى كنى
با گريه هاى هرشبه ات كنج اين قفس
اين خانه را تو چنان ارگ مى كنى

با رفتنت غرور على خُرد مى شود
زهرا!بمان و زندگى ام را بهم نريز
اصلاً بيا به خاطر اين بچه ها بمان
زهرا!بمان تورا به خدا..باشد اى عزيز؟

 

شاعر : آرمان صائمی

  • جمعه
  • 28
  • مهر
  • 1396
  • ساعت
  • 13:1
  • نوشته شده توسط
  • ح.فیض

برای بارگذاری فایل در سایت اکانت مداحی بسازید



ارسال دیدگاه



ورود با حساب گوگل

ورود کاربران