• یکشنبه 4 آذر 03


شعر کوفه و شام -( هلهله چنگ و دف، کف و شادی )

1541

پسر شیر بدر
غصه های بدون اندازه 

مردمی پست و حیله ای تازه 

هلهله چنگ و دف، کف و شادی 

چه خبر بود پشت دروازه 

 

داخل شهر فتنه در بازار 

روز ما را سیاه می کردند 

یک منادی بلند هی می گفت 

بشتابید اسیر آوردند 

روی لبهای کودکان هر دم 

اول آخر کلام زینب بود 

همه شهر کافر و بی دین 

بد زمانی امام زینب بود 

کوچهء تنگ و نیزه های بلند 

سینه ای که پر از غم و آه است 

سنگ و خاکستر و سر بابا 

بام این خانه ها چه کوتاه است 

پسر شیر بدر را کشتند 

از همین روست اینچنین شادند 

هر چه خرما علی به آنها داد 

جای آن سنگ و غم به ما دادند 

عترت حضرت رسول امین 

آل پیغمبر خدا هستیم 

به همین قاریِ سر نیزه 

معنی آیه ء ولا هستیم 

تهمت و افطراء و زخم زبان 

به دلم زخم بی شماره زدند 

بخدا کودکانشان حتی 

فحش و نفرین و ناسزا بلدند 

مردم شام بی وفای لعین 

به عذابی الیم محکومند 

از همان بدعت سقیفه به بعد 

آل حیدر همیشه مظلومند 

شاعر : عماد بهرامی

  • جمعه
  • 28
  • مهر
  • 1396
  • ساعت
  • 15:37
  • نوشته شده توسط
  • ایدافیض

برای بارگذاری فایل در سایت اکانت مداحی بسازید



ارسال دیدگاه



ورود با حساب گوگل

ورود کاربران