• چهارشنبه 16 آبان 03

 موسی  علیمرادی

شعر مصائب اسارت شام -( که خلق جز تو نبیند تجلی از سویم )

1055

توسنگ خوردی
چنان به جای تو در هر کجا سخن گویم  

که خلق جز تو نبیند تجلی از سویم 

به جنگ آمده ام با کلام چون تیغم  

حمایلم شده این ریسمانِ بازویم 

 

به جز تو کس نتواند مرا اسیر کند  

اگر اسیر شدم راه عشق می پویم 

اگر چه شیرم و در بند کس نمی مانم  

به دام شیر نگاهت شبیه آهویم 

چنان حجاب گرفتم کسی مرا نشناخت  

که گرد پیری از غم نشسته بر رویم 

سیه ز بارش سنگ است هر کجا درشام  

(هلال عید در آن ابر تیره می جویم ) 

توسنگ خوردی با سنگ من زمین خوردم  

مگر زلاله سنگی دمی تو را بویم 

اگر ز بزم جفا تا خرابه میگریم 

مسیر آمدنت را به گریه می شویم 

شاعر : موسی علیمرادی

  • شنبه
  • 29
  • مهر
  • 1396
  • ساعت
  • 8:12
  • نوشته شده توسط
  • ایدافیض

برای بارگذاری فایل در سایت اکانت مداحی بسازید



ارسال دیدگاه



ورود با حساب گوگل

ورود کاربران