• شنبه 3 آذر 03


شعر مصائب اسارت شام -( ما با حسین آمده ، با شمر می‌رویم )

1315

روضه شام
در سینه آه ، آتش و... در دیده اشک ، خار 

باید گریست در دل این روضه زار زار 

ما با حسین آمده ، با شمر می‌رویم  

شرمنده باد ، چرخ ستمکار روزگار 

 

همچون اسیر خارجی و ترک و روم رفت 

ذریه ی رسول خدا هم شترسوار 

بر نیزه میبرند عجولانه با شتاب... 

خوابیده شیرخواره ای ، آهسته نیزه دار! 

از هر جهت عذاب به ما بسته است راه 

پای برهنه ، خار مغیلان و شام تار 

سر زخم و روی زخم و بدن زخم و میزنند ... 

مرهم ز تازیانه بر این زخم بی شمار 

از پشت ناقه خورده زمین دختر حسین 

تاریکی شب و دل بی رحم و طفل زار 

حتی برای غربت او سنگ گریه کرد 

از بس که هست قصه ی این دشت گریه دار 

کم کم صدای زجر که نزدیک می شود 

از طفل بازمانده ی ما می بَرد قرار 

گوشش هنوز زخمیِ از گوشواره بود 

یک ضربه زد به روی همان زخم گوشوار 

شاعر : علیرضا وفایی

  • شنبه
  • 29
  • مهر
  • 1396
  • ساعت
  • 8:14
  • نوشته شده توسط
  • ایدافیض

برای بارگذاری فایل در سایت اکانت مداحی بسازید



ارسال دیدگاه



ورود با حساب گوگل

ورود کاربران