بی تابی رقیه
رقیه از تشنگی تاب ندارد
مشک عمویش دگر آب ندارد
نو گل ناز حسین خواب ندارد
******
وای از بی آبی ، داد از بی تابی ، وای از بی خوابی
رفته شادابی ، روی مهتابی ، داد از بی آبی
تشنگی برده توان طفلم
آتش افکنده به جان طفلم
سوزم از لعل لبان طفلم
داغ پیدا و نهان طفلم
چه بگویم به او که نیاید عمو
مانده در سینه اش آه این آرزو
گل فرخنده خو ز جفای عدو
زده آتش به دل شده در غم فرو
مشک عمویش دگر آب ندارد
رقیه از تشنگی تاب ندارد
******
من که بی مونس و بی سقایم
رو به روی سپه اعدایم
چه بگویم به گل شیدایم
بنگر حال من و غم هایم
گل بابا ببین شده ام بی معین
منم از روی تو به خدا شرمگین
مکش از دل چنین شرری آتشین
غم بی یاوری تو بخوان از جبین
مشک عمویش دگر آب ندارد
رقیه از تشنگی تاب ندارد
******
وای از بی آبی ، داد از بی تابی ، وای از بی خوابی
رفته شادابی ، روی مهتابی ، داد از بی آبی
وای از درد و غم بی آبی
غنچة خسته ندارد تابی
رفته از روی گلم شادابی
رنگ رخساره شده مهتابی
چه بگویم خدا گل خشکیده نا
همه امّید او شده در خون رها
عموی مه لقا یل شیر خدا
سفر علقمه شده بی انتها
مشک عمویش دگر آب ندارد
رقیه از تشنگی تاب ندارد
******
ای رقیه گل ناز بابا
غنچة عترت پاک طاها
مکش از سینة خسته آوا
یک دم از حملة ماتم آسا
گل ارغوانی مه مهربانی
به خدا نمانده به تنم توانی
بنگر که بابا شده قد کمانی
چو دل سروری ز غمی نهانی
مشک عمویش دگر آب ندارد
رقیه از تشنگی تاب ندارد
******
شاعر : محمدرضا سروری
- شنبه
- 29
- مهر
- 1396
- ساعت
- 8:15
- نوشته شده توسط
- علی کفشگر فرزقی
- شاعر:
-
محمدرضا سروری
ارسال دیدگاه