بیا بابا دوباره
دلم گیرد سراغت بیا بابا دوباره
زند دل پر به باغت بیا بابا دوباره
شکستم زیر داغت بیا بابا دوباره
******
بیا بابا که بشکستم به زیر بار ماتم
ببین جان مرا هجران تو پاشیده از هم
بیا بنما رها این پیکر وامانده در غم
دگر طاقت ندارم دوریّت را جان خاتم
توانی درتن تبدار من نیست
در این غربت سرا کس یار من نیست
فضای سینه ام می سوزد از غم
به جز عمه کسی غمخوار من نیست
شکستم زیر داغت بیا بابا دوباره
دلم گیرد سراغت بیا بابا دوباره
******
بیا ای ماه ناب دلربای آسمانم
بیفشان پرتو رخساره ات بر عمق جانم
نشسته هالة آه و اسف در بوستانم
غریو ناله های هر شبم برده توانم
امان از این دل بی تاب و خسته
که بر ویرانه های غم نشسته
برای دیدن رویت پدر جان
دلم بر خواب و رؤیا دل ببسته
شکستم زیر داغت بیا بابا دوباره
دلم گیرد سراغت بیا بابا دوباره
******
بیا بنگر سرشک خون چکیده روی شانه
دل من در هوایت روز و شب گیرد بهانه
بیا بار دگر روشن نما سیمای خانه
به عطر و بوی خود پر کن فضای آشیانه
دلم می لرزد از انبوه غصّه
شکسته قامتم را کوه غصّه
اگر جانم برون شد روزی از تن
نشان دارد به دل اندوه غصّه
شکستم زیر داغت بیا بابا دوباره
دلم گیرد سراغت بیا بابا دوباره
******
بیا غم بین به جانم حمله ور چون تیغ عریان
فرشته گونه درشام بلایم زار و حیران
تحمّل رفته از دل دیده مانده خون و گریان
به نای سروری خیزد دمادم بانگ هجران
شبی با گریه طی شد تا سپیده
رقیّه نونهالی قد خمیده
به شوق روی بابا بال و پر زد
شبانه غنچة ناز حمیده
شکستم زیر داغت بیا بابا دوباره
دلم گیرد سراغت بیا بابا دوباره
******
شاعر : محمدرضا سروری
- شنبه
- 29
- مهر
- 1396
- ساعت
- 8:27
- نوشته شده توسط
- علی کفشگر فرزقی
- شاعر:
-
محمدرضا سروری
ارسال دیدگاه