• پنج شنبه 1 آذر 03

 بهمن عظیمی

واحد ایام اسارت -( از بس که گریه کرده شده قلبم پاره پاره )

1787

سرت به روی نیزه نشست و دلم رو خون کرد
غم جدایی از تو ببین قدم و کمون کرد
دیدی که آخر عشق تو با زینبت چه ها کرد
نبینه خیر کسی که منو از حسین جدا کرد

نمیره یادت یه لحظه ز دل
تا جون دارم هستم از تو خجل
تا دیدم رأست رو بر نیزه
زدم سر بر چوبه ی محمل

حسین جانم ای حسین جانم

رو نیزه ها نشستی سرت شد مهتاب شبهام
نگات نمی کنم تا نبینی خشکی لبهام!
هنوز برات نمردم کتک فرصتم نداده
شبیه زلف تو عمر زینب به دست باده

نکن با غصه دلم رو سهیم
نده زلفت رو به دست نسیم
کمی آروم شد دلم حالا
که هر دو با هم شکسته سریم

حسین جانم ای حسین جانم

رفتی و زینبت رو به همراه خود نبردی
بگو داداش حسینم منو دست کی سپردی
رفتی نگفتی زینب کسی رو جز تو نداره
نگفتی که چطور بی تو باید دووم بیاره

غم دوریت شد زوال من 
خرابه بعد از تو حال من
ببین از رو نیزه ها که چطور
هلالم کردی هلال من

حسین جانم ای حسین جانم

چطور باید ببینم گلوت و می بوسه نیزه
چطور باید ببینم شدی تو مونس نیزه
چطور باید ببینم موهات و رو نی پریشون
بگو چطور ببینم سرت رو غرقابه ی خون

جلو چشمای پر از خونم
نشسته کنج لبت سنگی
کسی جز زینب نمی دونه
چه دردیه درد دلتنگی

حسین جانم ای حسین جانم

اگرچه از غم تو دل مضطرم کبابه
دل نگرونی من فقط واسه ی ربابه
بعد علی اصغر یه لحظه آروم نداره
از بس که گریه کرده شده قلبم پاره پاره

چشاش مثل ابر بارونه
شبیه زلفت پریشونه
می شینه یه گوشه و واسه
علی اصغر روضه می خونه 

علی لای لای اصغرم لای لای

شاعر : بهمن عظیمی

www.emam8.com دانلود سبک

  • شنبه
  • 29
  • مهر
  • 1396
  • ساعت
  • 10:20
  • نوشته شده توسط
  • ایدافیض

برای بارگذاری فایل در سایت اکانت مداحی بسازید



ارسال دیدگاه



ورود با حساب گوگل

ورود کاربران