ای کشته فتاده به هامون حسین من
ای صید دست و پا زده در خون حسین من
قتلوک عطشانا
ذبحوک عریانا
قتلوک عطشانا
ذبحوک عریانا
دریای خون شده گودال قتلگاه
زینب به سر زنان با اشک و سوز و آه
هرکی می دید می گفت بیچاره خواهرت
با کهنه خنجری می زد به حنجرت
ای حسینم
بر لب رسیده از غم تو جان حسین من
اهل حرم دریده گریبان حسین من
می زنی تو دست و پا
زیر تیغ و خنجرها
قتلوک عطشانا
ذبحوک عریانا
می لرزه دست و پات می لرزه دست و پام
می بُرّه سرت و مابین گریه هام
زینب به سر زنان مادر به سر زنان
خیره به مقتله چشمای ساربان
ای حسینم
از خون تو زمین شده جیحون حسین من
شاه شهید ناشده مدفون حسین من
کربلا غوغا غوغا
بُرید اما از قفا
قتلوک عطشانا
ذبحوک عریانا
ای وای من چرا بی بال و پر شدی
از خون حنجرت از چه تو تر شدی
خاکم به سر حسین پیراهنت کجاست
داروندار من داداش تنت کجاست
ای حسینم
زخم از ستاره بر تنت افزون حسین من
هر زخم پیکرت شده گریون حسین من
تن به خاک این صحرا
سر به روی نیزه ها
قتلوک عطشانا
ذبحوک عریانا
آتیش به خیمه ها افتاده بی هوا
موندم چیکار کنم رحمی کن ای خدا
هستی خواهرت آتیش گرفت حسین
موهای دخترت آتیش گرفت حسین
شاعر : بهمن عظیمی
- شنبه
- 29
- مهر
- 1396
- ساعت
- 10:25
- نوشته شده توسط
- ایدافیض
- شاعر:
-
بهمن عظیمی
ارسال دیدگاه