دریا دلی و رو به دریا کردی
فدات بشم چقد تقلا کردی
باب الحوائج گره این مشک و
دست نداری با دندونات وا کردی
یه چشت خون یه چشت اشکه داداش
جای دندونات روی مشکه داداش2
بلند شو خیمه ها بی تابن
همه تو خیمه ی ربابن
بلند شو اصغرم بی خوابه
بلند شو خیمه ها بی آبه
یا ساقی العطاشا عباس
بالاسرت میبینی سرگردونم
خودت كمك كن كه برت گردونم
منتظرن تا که برم از پيشت
همه بريزن رو سرت میدونم
باشه ميرم پهلوونم قمرم
باشه ميرم چجوری آخ كمرم2
باشه میسوزم و ميسازم
ستون خيمه تو ميندازم
باشه داداش ميرم ميگم من
لباس اسارت و بپوشن
یا ساقی العطاشا عباس
فرق سرت شکسته شد تا ابرو
نزن داداش به روی خاکا بازو
از بس که پاشیده سرت ابالفضل
باید بشینه روی نی از پهلو
شده غارت همه ی پیکر تو
چه بلایی اومده بر سر تو2
شکستی مثل یک آیینه
تموم پیکرت خونینه
خمیده قد من از داغت
غمت برای من سنگینه
یا ساقی العطاشا عباس
بالاسرت فقط میگم واویلا
بازو نزن به روی خاک صحرا
روی تنت جای هزاران تیره
غریب گیرت آوردن این نامردا
کی تن پاک تو پاشونده داداش
نیزه هاشون تو تنت مونده داداش2
حالا که پیکرت شد غارت
آماده ان واسه جسارت
پاشو ببین ابالفضل من
که میره خواهرت اسارت
یا ساقی العطاشا عباس
رضا پیروی
شاعر : بهمن عظیمی
- شنبه
- 29
- مهر
- 1396
- ساعت
- 10:41
- نوشته شده توسط
- ایدافیض
- شاعر:
-
بهمن عظیمی
ارسال دیدگاه