• شنبه 15 اردیبهشت 03

 علی اکبر لطیفیان

حضرت عباس(ع) -( حالا که میرى ىه وقت دیر نکنى )

1947
3

حالا که میرى ىه وقت دیر نکنى

جلوى خیمه من و پیر نکنى

من به تو تکیه زدم... با رفتنت

کوه من، من و زمینگیر نکنى

***

"تا" بشى و "تا" بشیم چه فایده؟!

سیر بشیم تنها بشیم چه فایده؟!

اگه صدتا صدتا مشک آب بیارى

ولى بى سقا بشیم چه فایده؟!

***

همه از دست تو آبرو میخان

خاک پاهات و برا وضو میخان

اگه آب نشد نشد، پاشو بیا

بچه ها آب نمیخان عمو میخان

***

یه تار موت و به دنیا نمیدن

چشمات و به صدتا دریا نمیدن

به تو قول میدن تموم دخترام

بمیرن معجر به اینها نمیدن

***

به سرت عمود آهنین زدن

تو حسین شدى برا همین زدن

کمر تو کمر من و شکست

تا زمین خوردى من و زمین زدن

***

اى علمدار تو رو با علم زدن

قد و بالاى تو رو بهم زدن

چهار هزار کمون بدست، یکى یکى

اومدن روى تنت قدم زدن

***

صدامو تا نشنیدن كاری بكن

گریمو تا ندیدن كاری بكن

صدای اسباشونو نمیشنوی

دم خیمه رسیدن كاری بكن

***

نزن این نیزه ها رو با پا عقب

خودتو هی میكشی چرا عقب

تیر تو چشمت بود و افتادی حالا

از جلو درش بیارم یا عقب؟!

***

تو مگه قرار نبود دیر نکنى

جلوى خیمه من و پیر نکنى

تو مگه قرار نبود با رفتنت

کوه من منو زمینگیر نکنى؟

***

روی پام چشمای دریاتو نكش

اینقدر روی زمین پاتو نكش

كاریه كه شده پس گریه نكن

اینقدر به مشك چشماتو نكش

***

قطره قطره جمع شو دریا شو بریم

دوباره خوش قد و بالا شو بریم

بخدا بچه ها از تو راضی ان

همشون منتظرن پاشو بریم

***

وقتشه لرزش پامو ببینن

كمره انگشت نمامو ببینن

بهتره حالا نرم به خیمه ها

نمیخوام كه گریه هامو ببینن

شاعر : استاد علی اکبر لطیفیان

  • یکشنبه
  • 11
  • مهر
  • 1395
  • ساعت
  • 10:18
  • نوشته شده توسط
  • ح.فیض

برای بارگذاری فایل در سایت اکانت مداحی بسازید



ارسال دیدگاه



ورود با حساب گوگل

ورود کاربران