حالا که میرى ىه وقت دیر نکنى
جلوى خیمه من و پیر نکنى
من به تو تکیه زدم... با رفتنت
کوه من، من و زمینگیر نکنى
***
"تا" بشى و "تا" بشیم چه فایده؟!
سیر بشیم تنها بشیم چه فایده؟!
اگه صدتا صدتا مشک آب بیارى
ولى بى سقا بشیم چه فایده؟!
***
همه از دست تو آبرو میخان
خاک پاهات و برا وضو میخان
اگه آب نشد نشد، پاشو بیا
بچه ها آب نمیخان عمو میخان
***
یه تار موت و به دنیا نمیدن
چشمات و به صدتا دریا نمیدن
به تو قول میدن تموم دخترام
بمیرن معجر به اینها نمیدن
***
به سرت عمود آهنین زدن
تو حسین شدى برا همین زدن
کمر تو کمر من و شکست
تا زمین خوردى من و زمین زدن
***
اى علمدار تو رو با علم زدن
قد و بالاى تو رو بهم زدن
چهار هزار کمون بدست، یکى یکى
اومدن روى تنت قدم زدن
***
صدامو تا نشنیدن كاری بكن
گریمو تا ندیدن كاری بكن
صدای اسباشونو نمیشنوی
دم خیمه رسیدن كاری بكن
***
نزن این نیزه ها رو با پا عقب
خودتو هی میكشی چرا عقب
تیر تو چشمت بود و افتادی حالا
از جلو درش بیارم یا عقب؟!
***
تو مگه قرار نبود دیر نکنى
جلوى خیمه من و پیر نکنى
تو مگه قرار نبود با رفتنت
کوه من منو زمینگیر نکنى؟
***
روی پام چشمای دریاتو نكش
اینقدر روی زمین پاتو نكش
كاریه كه شده پس گریه نكن
اینقدر به مشك چشماتو نكش
***
قطره قطره جمع شو دریا شو بریم
دوباره خوش قد و بالا شو بریم
بخدا بچه ها از تو راضی ان
همشون منتظرن پاشو بریم
***
وقتشه لرزش پامو ببینن
كمره انگشت نمامو ببینن
بهتره حالا نرم به خیمه ها
نمیخوام كه گریه هامو ببینن
شاعر : استاد علی اکبر لطیفیان
- یکشنبه
- 11
- مهر
- 1395
- ساعت
- 10:18
- نوشته شده توسط
- ح.فیض
- شاعر:
-
علی اکبر لطیفیان
ارسال دیدگاه