از وقتی رفتی علی آروم نمیگیره
دخترم کنج حرم بهونه میگیره
داداشت بی تو دیگه از زندگی سیره
بی تو ای ساقی من رقیه می میره
پاشو تموم لشگرم
پاشو امید خواهرم
آه ای کس و کارم
پاشو علمدارم
ای ابوفاضل
دریای تشنه لبم ببین چه بی تابم
تنهایی مو ببین و دوباره دریابم
میترسم بی تو پاشون به خیمه ها واشه
میترسم بی تو سر گوشواره دعواشه
نباشی معجرا میره
سرم رو نیزه ها میره
نباشی غم دارم
پاشو علمدارم
ای ابوفاضل
پیچیده دوروبرت ، شمیم و عطر یاس
از داغ تو کمرم ، شکسته شد عباس
قلبم رفت تا مدینه ، علقمه رو دیدم
اومدم بالاسرت ، فاطمه رو دیدم
اینجا پر از مغیره هاست
پاشو که دشمن بی حیاست
ای میر و سردارم
پاشو علمدارم
ای ابوفاضل
داداشت رو نذاری ، تنها تو این لشکر
غصه ی رفتنت و ، نمی کنم باور
قول دادی که همیشه ، کنار هم باشیم
تنها می ذاری منو ، یارالی قاداشیم
باشون اوسته من آغلارام
یارالارونی باغلارام
ببین چش زارم
پاشو علمدارم
ای ابوفاضل
علی رأفتی
شاعر : بهمن عظیمی
- شنبه
- 29
- مهر
- 1396
- ساعت
- 10:50
- نوشته شده توسط
- ایدافیض
- شاعر:
-
بهمن عظیمی
ارسال دیدگاه