با اشک و آه ، رسیدم از راه
برا جون دادن ، اومد عبدالله
من بچه شیر نر مجتباتم
تا آخرین قطره ی خون باهاتم
تاج سرم هستی و خاک پاتم
وای عمو نباید از قافله جا بمونم
وای عمو نذار تو این دشت بلا بمونم
وای عمو بذار میون قتلگا بمونم
وای عمو عمو جان
آه واویلا ، مدد یا زهرا
نفس هات دیگه ، نمیاد بالا
خورشید عالم به روی زمینه
عالم بمیره که تنهاترینه
ای وای داره روی سینه می شینه
وای عمو چرا کسی به فکر مادرت نیست
وای عمو چرا به جز نیزه دور و برت نیست
وای عمو کسی به فکر اشک خواهرت نیست
وای عمو عمو جان
رفتی از حال ، میون جنجال
چه غوغاییه ، ته این گودال
غرق به خونی تو دریای گودال
خنجر به دسته یکی پای گودال
وای از شلوغیِ بالای گودال
وای عمو این نیزه ها از بدنت چی میخوان
وای عمو این نانجیبا از تنت چی میخوان
وای عمو این گرگا جز پیرهنت چی میخوان
وای عمو عمو جان
بی سامونم ، تویی درمونم
چقد خوبه که ، فدات شه جونم
من اومدم با یه دنیا غم اینجا
میخوام بمیرم واسه شاهم اینجا
شاید بشه زخمی از تو کم اینجا
وای عمو هی نفسات چرا میاد و میره
وای عمو نفس بکش تا نفسم نگیره
وای عمو پاشو بریم تا عمه جون نمیره
وای عمو عمو جان
شاعر : بهمن عظیمی
- شنبه
- 29
- مهر
- 1396
- ساعت
- 12:1
- نوشته شده توسط
- ایدافیض
- شاعر:
-
بهمن عظیمی
ارسال دیدگاه