• دوشنبه 3 دی 03

 علیرضا خاکساری

اربعین -( از همان ابتدا غزل هایم )

851

از همان ابتدا غزل هایم
نذر چشم پر آب زینب بود
ضربه ی اخر مراثی من
دل از غم کباب زینب بود

هرچه باشد رسالتم این است
راوی روضه های جانسوزم
بیت بیت دل من از اغاز
همگی از کتاب زینب بود

به دوراهی رسید قافله و
پای رفتن سوی مدینه نداشت
باز هم به گواهی تاریخ
کربلا انتخاب زینب بود

گوشه ای از خرابه ی تاریک
دل ازرده خاطرش جا ماند
جای خالی کودکی معصوم
غصه ی بی حساب زینب بود

سهمش از شام غیر ماتم نیست
 دردهایش یکی دو تا هم نیست
داغ بعدی نبود یک محرم
غم بعدی حجاب زینب بود

 انچه اشک مرا در اورده
فقط این است :هر چهل منزل
بعد هر پرسش نگاه ترش
تازیانه جواب زینب بود

مثل برگی که از درخت خزان
به زمین میرسد ، زمین افتاد
بوی خونی که میرسید از خاک
علت التهاب زینب بود

به هوای مرور خاطره ها
ناخود اگاه گریه سر میداد
روزگاری حوالی کوفه
پای سقا رکاب زینب بود

دین خود را به دین ادا کرد و
دو گل اش زیر دست و پا پژمرد
تا چهل روز کربلا مست
عطر و بوی گلاب زینب بود

بعد مرثیه خوانی اش بر تل
بی رمق کنج خیمه اش افتاد
باز شکر خدا دم اخر
مادری در غیاب زینب بود

بدترین شکنجه ها روحی ست
همه اش کعب نی که نیست فقط
خنده ی ابن سعد و شمر و شبث
مایه ی اضطراب زینب بود

سر خورشید روی  نیزه نشست
سینه اش زیر نعل تازه شکست
وای از آن ساعتی که نامردی
 درکمین نقاب زینب بود

اهل قرآن! مراد از "یاسین"
 سر بر روی نی اگر باشد
شک ندارم حقیقت "والفجر "
مه از خون خضاب زینب بود

شاعرانه کمی نظر کردم
 و به روح قیام پی بردم
هرسر رفته بر نوک نیزه
علم انقلاب زینب بود

اربعین ها بیاید وبرود
همچنان با شکوه بنویسم
ما رأیت... به غیر زیبایی
اوج تفسیر ناب زینب بود

 

شاعر : علیرضا خاکساری

  • شنبه
  • 29
  • مهر
  • 1396
  • ساعت
  • 12:1
  • نوشته شده توسط
  • ح.فیض

برای بارگذاری فایل در سایت اکانت مداحی بسازید



ارسال دیدگاه



ورود با حساب گوگل

ورود کاربران