بند اول
خواب بودی رفتم بابایی بوسيدم دستاتو
بار آخر خوب ندیدی صورت باباتو
وااای
ديدم لبات خشك خشك بود
تشنه بودی رفتی از هوش
سر روی قلبت گذاشتم
گرفتمت توی آغوش
گريه كردم برای تو
برای دست و پای تو
گريه كردم برا تارِ (موهای تو)3
گل بابا (رقيه جان)3...
بند دوم
كاش نمى دیدم بابایی كه غرورت شكست
روی گونت دست سنگينِ يه نامرد نشست
وااای
خودم ديدم بين گودال
تو دست تو ظرف آبه
با گریه می گفتی که آب
بدید به بابام ثوابه
سر من رفت به روی نی
پر از خون شد سبوی نی
با گریه می دویدی تو (بسوی نی)3
گل بابا (رقيه جان)3...
بند سوم
می دیدم از رویِ نیزه که زمین میخوری
نبینم که جونِ بابا تو ازم دلخوری
وااای
دیدم پاهات جون نداره
نموند واست راهِ چاره
دل نگرون هی می گفتم
صحرا پر از تیغ و خاره
بميرم من كه اون ملعون
تورو ميزد شدی دلخون
فرار می کردی از دستش (تو بيابون )3
گل بابا (رقيه جان)3...
شاعر : بهمن عظیمی
- یکشنبه
- 30
- مهر
- 1396
- ساعت
- 5:1
- نوشته شده توسط
- احسان نیکخواه
- شاعر:
-
حلقه ادبی شاعرانه ها
ارسال دیدگاه