• دوشنبه 3 دی 03


شعر شهادت حضرت رقیه (س) -( خواب بودی رفتم بابایی بوسيدم دستاتو )

1486

 

بند اول

خواب بودی رفتم بابایی بوسيدم دستاتو
بار آخر خوب ندیدی صورت باباتو

وااای

ديدم لبات خشك خشك بود
تشنه بودی رفتی از هوش
سر روی قلبت گذاشتم
گرفتمت توی آغوش

گريه كردم برای تو
برای دست و پای تو
گريه كردم برا تارِ (موهای تو)3

گل بابا (رقيه جان)3...

بند دوم

كاش نمى دیدم بابایی كه غرورت شكست
روی گونت دست سنگينِ يه نامرد نشست

وااای

خودم ديدم بين گودال
تو دست تو ظرف آبه
با  گریه می گفتی که آب
بدید به بابام ثوابه

سر من رفت به روی نی
پر از خون شد سبوی نی
با گریه می دویدی تو (بسوی نی)3

گل بابا (رقيه جان)3...

بند سوم

می دیدم از رویِ نیزه که زمین میخوری
نبینم که جونِ بابا تو ازم دلخوری

وااای

دیدم پاهات جون نداره
نموند واست راهِ چاره
دل نگرون هی می گفتم
صحرا پر از تیغ و خاره

بميرم من كه اون ملعون
تورو ميزد شدی دلخون
فرار می کردی از دستش (تو بيابون )3

گل بابا (رقيه جان)3...

 

شاعر : بهمن عظیمی

www.emam8.com دانلود سبک

  • یکشنبه
  • 30
  • مهر
  • 1396
  • ساعت
  • 5:1
  • نوشته شده توسط
  • احسان نیکخواه

برای بارگذاری فایل در سایت اکانت مداحی بسازید



ارسال دیدگاه



ورود با حساب گوگل

ورود کاربران