باز یاران
باز یاران ، غمگنانه ، اربعیـن کردم بهانه ، نوحه ای را مخلصانه ، از زبان پنجمیـن اختر ، امامِ زنـده در کرب و بلا ، با یک بیـانِ کودکانه ، گویم
امشب با نگاهی شاعرانه ،،، اربعین بودم حدوداً چار ساله ، با فغان و آه و ناله ، دست من در دست تب دار پدر ، با کاروانی خونجگر ، با چشم تر
از یک سفر ، بعد از چِهِل روزی اسارت ، آمدیم بهر زیارت ، بر مزار جدّ مظلومم ، شهید خفته در خونم ، حسین و یاوران باوفایش عاشقانه ؛؛؛؛؛؛
باز یاران ؛ باز یاران ؛ کربلا ماتمسرا شد اربعین شاه دین شد ، محشر کبری بپا شد
اربعین در کربلا غوغا بپا شد
مثل عاشورا بپا بزم عزا شد - هر طرف نوباوه ای غرق نوا شد - محشر کبرا به دشت نینوا شد - ناله بر لب های آل مصطفی شد
من که غرق گریه بودم ، هر کجا رو می نمودم ، قبـر مظلومی به پیشِ دیده ام ، می شد نمایان ، چشم گریان ، سینه سوزان ، رو به بابا کردم و
گفتم پدرجان ، قبر عموی رشیـدِ نوجوانم ، اکبـرم را ده نشانم ، رفتم و آنجا نشستم ، دیده بستم ، عقـدة وامانده در دل را شکستم ، گریه کردم
مویه کردم ، درد دل گفتم به عمّـو ، از غم او ، آن نبی رو ، آن شهید احمـدی خو ، از جفای دشمنان دون و ترسو ، از غم بی خانمانی ، کوفیان و
بد زبانی ، شامیان و ضربت سیلی بصورت ناگهانی ، تازیانه ، ظالمانه ، می زدند حتی شبانه ، کودکان را وحشیانه ، بی بهانه ، مثل عهد جابرانه ،،،
روز و شب هر جا عزا بود ، سهم آل فاطمه از نانجیبان ناسزا بود ، کوچه در کوچه بلا بود ، هر طرف دست جفا بود ، از سرِ هر پشت بامی ، از زنان
و مردمان پست شامی ، سنگ و خاکستر نثار روی ما بود ، روی لب هامان نوا بود ، شام و کوفه همچو عصر تلخ عاشـورا به دشت کربلا بود ، کِی
چنین ظلمی به اهل بیت شاهِ دین روا بود ، گفتمش جای تو خالی ، تا ببینی این همه قامت هلالی ، لب گشودم بر گلایه ، هم صریح هم با کنایه ؛؛؛
یادم آید شام ویران ، در هیاهوی اسیران ، در درون یک خرابه ، درشبِ روزی که عمه با خطابه ، کاخ بیداد یزیدی را فرو پاشیده ازهم ، عمة نازم
رقیه ، هم دم و هم بازیِ ام با سوز و گریه ، سوی جدّم شد روانه ، دلبرانه ، بال و پر وا کرد و پر زد ، تا سما رفت و رها شد، از هوای این زمانه ؛؛؛
باز یاران ، باز یاران ، باز یاران غمگنانه اربعینِ شاه بی سر ، سیل اشکم شد روانه
اربعین در کربلا غوغا بپا شد
مثل عاشورا بپا بزم عزا شد - هر طرف نوباوه ای غرق نوا شد - محشر کبرا به دشت نینوا شد - ناله بر لب های آل مصطفی شد
لحظه ای دیدم سکینه ، آن حزینه عمه ام ، بر بسته سایه ، بر سرم دست نوازش می کشد ، اما دو چشمش رنگ خون است و به سینه غصه اش
از من فزون است و لبانش تیره گون است و پیاپی ، با برادر ، گوید اکبر ، ای دلاور ، رفتی و تنهای تنها ، گشته خواهر ، هر دو با هم ناله کردیم ،
غصه خوردیم ، اشک خون بر چهره بردیم ، با دلی لبریز اندوه ، از غم و از غصه انبوه ، روی قبر کودک شـش ماهه رفتیم ، یاد اصغر گریه کردیم
ناله کردیم ، با رباب خون جگر ، دستی به سینه ، در غم اصغر نشاندیم ، مثل آهویی رمیده ، کز همه دنیا بریده ، بر مزار تک تک اصحاب عاشورا
برفتیم ؛ هرطرف از این بیابان ، را نگاه میکردم آنجا ، قصه ای می شد تداعی ، داغ یار سرجدایی ، خاطراتی از شهیدان خدایی، لاله های نینوایی
بعد از آن تا علقمه رفتیم و بر قبر عموی باوفا ، عباس نام آور نشستیم ، گفتم و گفتیم عمو جان ما به یادت تشنه هستیم ، لحظه ای لب را نبستیم
از زمین و از زمانه ، از نبود آن دو دست مهربانه ، شِکوه کردیم ، ناله کردیم ، نوحه گویان ، آه و افغان از دلِ خونین کشیدیم ، آن چنان کز اینهمه
گفتن بریدیم ، زیر گریه ، همچو عمه ، رفتم از هوش و بدیدم ، عمه زینب ، مثل هر شب ، آمده امداد طفلان برادر ماهرانه ؛؛؛؛؛
باز یاران ؛ باز یاران ؛ کربلا ماتمسرا شد اربعین شاه دین شد ، محشر کبری بپا شد
اربعین در کربلا غوغا بپا شد
مثل عاشورا بپا بزم عزا شد - هر طرف نوباوه ای غرق نوا شد - محشر کبرا به دشت نینوا شد - ناله بر لب های آل مصطفی شد
تا سه روز آنجا عزاداری نمودیم ، شیون و زاری نمودیم ، خونِ دل از دیده ها جاری نمودیم ، یکدگر یاری نمودیم یا که دلداری نمودیم ، عاقبت
با حالتی غمگین و محزون ، از سرِ اجبار و دل خون ، مثل مجنون ، از زمین کربلا ، بار سفر بستیم و رفتیم ، سوی شهر یثرب و جدّم محمـد ، تا
دگرباره در آنجا بزم غم برپا نماییم ، تا بنی هاشم خبردار از غمی عظما نماییم غمگنانه ....
پنجمین مهر امامـت ، حضـرت باقـر ، گشاینده به علمی بی نهایت ، کن قبول از سـروری ، عرض ارادت ، بر عزاداران نما هر دم عنایت ، هم به
دنیا ، هم قیامت ، جان مردان غیور با شهامت ، کشتگان وادیِ عشق و رشادت ، شیعیانت را نما در صحنة محشر شفاعت عالمانه ؛؛؛؛؛؛
باز یاران ، باز یاران ، باز یاران غمگنانه اربعینِ شاه بی سر ، سیل اشکم شد روانه
اربعین در کربلا غوغا بپا شد
مثل عاشورا بپا بزم عزا شد - هر طرف نوباوه ای غرق نوا شد - محشر کبرا به دشت نینوا شد - ناله بر لب های آل مصطفی شد
- دوشنبه
- 1
- آبان
- 1396
- ساعت
- 6:47
- نوشته شده توسط
- علی کفشگر فرزقی
- شاعر:
-
محمدرضا سروری
ارسال دیدگاه