چه کنم عمه
(چه کنم عمّه اگر شمر در آنجا باشد)
(دیدنش بر جگر پاره نمک می پاشد)
سیلی اش بار دگر گوش مرا بخراشد
******
اربعینست و توانی به تن زارم نیست
قوّتی در بدن خسته و بیمارم نیست
جانم از غصّه لبالب شده غمخوارم نیست
آرزویی به دلم جز پی دیدارم نیست
هم به دل آرزوی یاران است دیده محتاج نمی باران است
هم بترسم که به ضرب سیلی چهرة غم زده گردد نیلی
(دیدنش بر جگر پاره نمک می پاشد)
(چه کنم عمّه اگر شمر در آنجا باشد)
******
عمّه زینب چه کنم غصّه بر لب چه کنم
دل معذب چه کنم غرق در تب چه کنم
چه کنم گر برسیم کرب و بلا بینم باز
تازیانه به کف شمر لعین در پرواز
می نوازد بدن طفل یتیم طنّاز
یا دوباره بشود دورة دردم آغاز
(دیدنش بر جگر پاره نمک می پاشد)
(چه کنم عمّه اگر شمر در آنجا باشد)
******
شوق دیدار پدر برده ز جانم تابم
ساحل علقمه با مشک تهی از آبم
دیدن تربت غمبار همه اصحابم
بخشد هر لحظه امیدی به تن بی تابم
این همه شور و نشاطم یکسو دیدن شطّ فراتم یکسو
سوی دیگر غضب شمر لعین شده تشویش دل و جان غمین
(دیدنش بر جگر پاره نمک می پاشد)
(چه کنم عمّه اگر شمر در آنجا باشد)
******
عمّه زینب چه کنم غصّه بر لب چه کنم
دل معذب چه کنم غرق در تب چه کنم
دیدن شمر ستم پیشه کند مغشوشم
ترسم عمّه بزند بار دگر بر دوشم
دست ظالم بنوازد نِی غم در گوشم
غصّه آید بنشیند به عزا آغوشم
(دیدنش بر جگر پاره نمک می پاشد)
(چه کنم عمّه اگر شمر در آنجا باشد)
******
کربلا گر برسم بوسم از اعماق درون
تربت پاک پدر را به سرا پردة خون
بین که بشکسته ز جسم من دلخسته ستون
ترسم آخر بکشد کار دلم دست جنون
یک طرف عشق و امیدی دارم در سرم شور و نویدی دارم
یکطرف دلهره ای بیش از پیش چه کنم با غم تنهایی خویش
(دیدنش بر جگر پاره نمک می پاشد)
(چه کنم عمّه اگر شمر در آنجا باشد)
******
عمّه زینب چه کنم غصّه بر لب چه کنم
دل معذب چه کنم غرق در تب چه کنم
کودکی شوق پدر دارد و تشویش عدو
کربلا گشته تداعی گر غمخانة او
سروری گو که چه ها شد دل این طفل نکو
شده در هاله ای از غصّه دگرباره فرو
(دیدنش بر جگر پاره نمک می پاشد)
(چه کنم عمّه اگر شمر در آنجا باشد)
******
شاعر : محمدرضا سروری
- دوشنبه
- 1
- آبان
- 1396
- ساعت
- 7:25
- نوشته شده توسط
- علی کفشگر فرزقی
- شاعر:
-
محمدرضا سروری
ارسال دیدگاه