تقاص پدرم
عمه جان از دشمن کی تقاص پدرم می گیرد
در بیابان بلا سایبانی به سرم می گیرد
در دل شام سیه ره به سوی سحرم می گیرد
******
عمه جان بی کس و بی یار و مددکار شدیم
در دل محور غم نقطة پرگار شدیم
اربعین آمده در وادی اندوه و مُحن
بار دیگر به غم و غصه عزادار شدیم
بی کس و یار شدیم دیده خونبار شدیم
در دل دشت عزاخیز گرفتار شدیم
در بیابان بلا سایبانی به سرم می گیرد
عمه جان از دشمن کی تقاص پدرم می گیرد
******
کربلا دارد از آن واقعة تلخ ، اثر
گوئیا روی زمین مانده هنوز خون پدر
بوی غم آید از این خاک بلایم به مشام
گر چهل روز و شب از هجر پدر رفته به سر
عمه جان از دشمن از دل اهریمن
پیش چشم تر من کی تقاص پدرم می گیرد
در بیابان بلا سایبانی به سرم می گیرد
عمه جان از دشمن کی تقاص پدرم می گیرد
******
عمه جان می دهد این داغ گران آزارم
آه و حسرت شده رونق گر این بازارم
انتقام پدرم را که بگیرد از دون
من که از چرخة گردون بلا بیزارم
در غم دلدارم گریه گشته کارم
الامان از دل زار و تن محنت بارم
در بیابان بلا سایبانی به سرم می گیرد
عمه جان از دشمن کی تقاص پدرم می گیرد
******
تا کجا داغ به دل ، آیة حسرت تا کی ؟
می شود دورة مظلومیت ما هم طی ؟
آید آن روز که بینم به دو چشمم آیا ؟
سر ببریدة قاتلین بابم بر نی
عمه جان از دشمن از دل اهریمن
پیش چشم تر من کی تقاص پدرم می گیرد
در بیابان بلا سایبانی به سرم می گیرد
عمه جان از دشمن کی تقاص پدرم می گیرد
******
عمه جان دست برآرم به دعا در همه حال
خواهم از درگه آن آینه دار متعال
دست تقدیر به خون خواهی مظلوم آید
قاتلین را ندهد در صف این دار ، مجال
اربعین است و وصال غم بی مثل و مثال
مگو امّید تقاصم بُود ای عمّه محال
در بیابان بلا سایبانی به سرم می گیرد
عمه جان از دشمن کی تقاص پدرم می گیرد
******
خون سرخی که به ناحق به زمین ریخته شد
با گل و خار بیابان به هم آمیخته شد
سروری دست خداوند تقاصش بگرفت
عاقبت هم سر قاتل به در آویخته شد
عمه جان از دشمن از دل اهریمن
پیش چشم تر من کی تقاص پدرم می گیرد
در بیابان بلا سایبانی به سرم می گیرد
عمه جان از دشمن کی تقاص پدرم می گیرد
******
شاعر : محمدرضا سروری
- سه شنبه
- 2
- آبان
- 1396
- ساعت
- 4:1
- نوشته شده توسط
- علی کفشگر فرزقی
- شاعر:
-
محمدرضا سروری
ارسال دیدگاه