یک اربعین رنـــــج اســارت به ما گذشت
از کوفه تا به شام جسارت به ما گذشت
یک اربعین خـسـتــه و تنـهاست خواهرت
تنهاییش به وسـعـت دنیــــاست خواهرت
یک اربعین زیــنــب تـــو،مــجــلـس شراب
دستم ببین که حک شده رویش ردّطناب
یک اربعین نــیـمــه شــب اشک من روان
دیدم که خــورد بـر لــب تـو چــوب خیزران
یک اربعین خــنـده بــه لـب های من نبود
شد روی مــن چــــون بــدن مـــادرم کبود
یک اربعین نـاله و مــاتم بــه سـر رســـید
هر صبح و شام اشک دمادم به سررسید
"سروده:محسن زعفرانیه"
- چهارشنبه
- 13
- دی
- 1391
- ساعت
- 8:10
- نوشته شده توسط
- رهگذر عشق
ارسال دیدگاه