ای زجر ! ای نامرد ! از جانم چه می خواهی
از سیلی ات افتاد دندانم ، چه می خواهی
خنده ندارد بر زمین افتادن یک طفل
خاکی شده موی پریشانم ، چه می خواهی
صد بار گفتم بی حیا ، دعوا ندارم من
شرمی کن از چشمان گریانم ، چه می خواهی
چیزی نگفتم من ، نزن این قدر با شلاق
زخمم ز سر تا پا ، نمی دانم چه می خواهی
جان مرا بر لب رساندی ای خدا نشناس
از دست تو مرگ است درمانم ، چه می خواهی
خیلی تعصب بر عمو عباس دارم من
کمتر بگو بد از عموجانم ، چه می خواهی
من دخترم نه مرد میدان ، کم بزن فریاد
ای زجر ای نامرد از جانم چه می خواهی
شاعر : محمد حسین رحیمیان
- جمعه
- 5
- آبان
- 1396
- ساعت
- 17:25
- نوشته شده توسط
- ایدافیض
- شاعر:
-
محمد حسین رحیمیان
ارسال دیدگاه