• جمعه 2 آذر 03

 حسن لطفی

حضرت رقیه سلام الله علیها -( دیگر بس است زحمت عمه نمیدم )

1407

دیگر بس است زحمت عمه نمیدم

حتی شده است منت دیوار می کشم

بابا تحمل نفسم مشکلم شده

از پهلویی که خورده زمین کار می کشم

*

باچوب خیزران پدرهای خود-درست

پیشِ خرابه دخترکان گرم بازی اند

گهوارهی علی،گلسر،کفشهای من

بابا برایشان فقط اسباب بازی اند

*

از مجلسی که حرف کنیزی ما شنید

احوال خواهرت چقدر ریخته بهم

باید مرتبت کنم که نیزه نیست

رگهای حنجرت چقدر ریخته بهم

*

یک سنگ از از میان دو نیزه عبور کرد

شکر خدا بجای سرت خورد بر سرم

جان رباب،شکر خدا سنگ دومی

جای سرِ پسرت خورد بر سرم

*

یک چند بار را که خود من شمرده ام

افتاده ای ز نیزه به روی زمینشان

جز نیزه دار همسفری داشتی مگر؟

بوی تو میدهد چقدر خورجینشان

*

پیشانی تو را که مداوا نکرده اند

قدری چکید خونِ جبینت به روی من

انگشتر تو داشت و زد روی گونه ام

افتاد نقشِ رویِ نگینت به روی من

*

دندان شیری ام که شکست و سرم شکست

هر کس که دید روی مرا اشتباه کرد

عمه به معجرم دو گره زد،کشیدنش

روی مرا کشیدن معجر سیاه کرد

***

ته مانده های گیسوی نازم تمام شد

در بین مشت پیر زنی گیر کرده است

لقمه به دست،حرمله می خورد نان ولی

با پشت دست،طفل تو را سیر کرده است

شاعر : حسن لطفی

  • جمعه
  • 5
  • آبان
  • 1396
  • ساعت
  • 17:33
  • نوشته شده توسط
  • ایدافیض

برای بارگذاری فایل در سایت اکانت مداحی بسازید



ارسال دیدگاه



ورود با حساب گوگل

ورود کاربران