بردند بر نيزه سرش را ، واي بر من
بردند اسيري خواهرش را ، واي بر من
در آن كشاكش از سليمان زمان برد
يك ساربان انگشترش را ، واي بر من
آمد بجويد خواهري در بين گودال
ته مانده هاي پيكرش را ، واي بر من
اي واي از آن وقتي كه دشمن باز مي كرد
خلخال پاي دخترش را ، واي بر من
از كوفه تا شام بلا ، مي ديد زينب
دنبال نيزه مادرش را ، واي بر من
شاعر : اصغر چرمی
- دوشنبه
- 15
- آبان
- 1396
- ساعت
- 5:46
- نوشته شده توسط
- احسان نیکخواه
- شاعر:
-
اصغر چرمی
ارسال دیدگاه